با آغاز جنگ جهانی از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ که تمام اروپا درگیر شده بود عده زیادی از مردم (نظامی و غیر نظامی) کشته شدند یا مشکلات و تلخی های جنگ آنها را افسرده و گرفتار کرده بود. ناراحتی های فردی و اجتماعی جامعه را فراگرفته بود. اما حضور چارلی در این دوران بسیار قابل توجه بود. بعد از جنگ، کمدی های او ناراحتی ها را از بین می برد. چارلی فکر مردم را از مشکلاتی که با آن درگیر بودند دور می کرد و آنها را می خنداند. او به مردم نیرو و آرامش می داد. این ماجراهای جنگ شهرت چارلی را بیشتر کرد اما در همین دوران بود که دشمنان شروع به بدگویی درباره او کردند. انها می خواستند چارلی را از راس هالیوود پایین اورند. در سال ۱۹۱۷ که آمریکا وارد جنگ شد هزاران نامه اعتراض آمیز از آمریکا و انگلیس دریافت کرد که چرا به جنگ نپیوسته. چارلی که به شدت تحت فشار قرار گرفته بود یک اعلامیه عمومی صادر کرد. او با استدلال قوی از میهن پرستی اش در مقابل ان هجوم ها دفاع کرد و در مقابل آنچه گفته می شد که از وظایقش شانه خالی کرده سخت دفاع کرد. او با بازی سنگین و خسته کننده فیلم تومی سرباز کوچک را ساخت که نزدیک بود در این کار جانش را از دست بدهد.
در سپتامبر ۱۹۱۷ ناگهانی و بدون مقدمه چارلی با میلارد هاریس دختر ۱۵ ساله ای که نقش سیاهی لشگر در فیلم داشت ازدواج کرد.
چارلی که احساساتی بود سریعا به زنان و دختران جوان و زیبا علاقه مند می شد. تنهایی خاصی داشت که هیچ کس نمی توانست آن را پر کند.
چارلی چاپلین ستاره بزرگ سینما، هر روز برای آن دختر گل می فرستاد و او را برای صرف غذا دعوت می کرد و… تا اینکه ازدواج کردند. ازدواج آنها یک شوک بزرگ برای اطرافیان به همراه داشت اما این ازدواج موفق نبود. چارلی نمی توانست با ان دختر که هیچ وجه اتشتراکی با وی نداشت زندگی کند. آنها خصوصیات اخلاقی مشترکی نداشتند و دخترک نیز کسی نبود که همراه چارلی رشد کند و به حد او برسد.
آنها یک بچه داشتند که کودک انها بعد از چندی درگذشت. خانم هاریس در پایان تقاضای طلاق کرد و چارلی نیز با ان موافقت نمود. خانم هاریس اعلامیه هایی به روزنامه ها و وکلایش داد که در آنها دلیل ناسازگاری خانم هاریس و چاپلین ذکر شده بود. او ذکر کرده بود که چگونه چاپلین به او بی توجهی می کرد و در دنیای خودش غرق بود و ساکت و گوشه گیر و…
چاپلین نیز از دادن اطلاعات به مطبوعات خودداری می کرد و تنها تهمت ها را تحمل می کرد. چارلی از آن به بعد مجبور شد به زندگی خصوصی خود بیشتر توجه کند. در ان روزها شهرت آرامش چارلی را بهم زده بود. هرکس دوست داشت به جای او باشد چارلی یک ستاره بود. فردی اجتماعی، این مشهوریت خسته کننده برایش یک تراژدی غم انگیز بود. چارلی پس از طلاق خود را مشغول کار فیلم پسربچه کرد. این فیلم یکی از بهترین کارهای اوست و مهمتر از همه این است که یک پسر هفت ساله را به قهرمان فیلم تبدیل کرد
سلام